|
جان ایزو
مقدمهی کتاب پنج رازی که هرکس قبل از مرگ باید بداند پنجرهای از دنیای درونی زندگی جان ایزو است، ممکن است دو سؤال در ذهن شما به وجود آید که چرا نویسنده، چنین کتابی را با گوشهای از زندگی شخصی و خصوصی خود آغاز کرده است؟ و دیگر اینکه پیشنهاد او برای استفادهی بهینه از مطالب این کتاب چیست؟ قبل از اینکه شما این کتاب را به دست بگیرید ما این سؤال را از نویسندهی کتاب پرسیدیم، او این چنین پاسخ داد: با نگارش این کتاب خواستم معنای واقعی زندگی را به دست آورم. هنگامی که خیلی جوان بودم، همیشه دوست میداشتم راز زندگی شاد و سعادتمند را کشف کنم. به موسیقیهای فراوانی گوش میدادم و فیلمهای گوناگونی را تماشا میکردم و از بیشتر اتفاقاتی که در زندگیام میافتادند، لذت میبردم. بیشتر از همه قصد داشتم قبل از آنکه بمیرم بدانم زندگی چیست و چه خاصیتی دارد. در سن هشت سالگی هنگامی که پدرم از دنیا رفت، حس قویتری برای شروع تحقیقاتم در من به وجود آمد. پدرم 36 ساله بود و زندگی کوتاهی را پشت سر گذاشت، اما هرگز نمیدانست که رازهای فراوانی بودهاند که او با بیخبری از آنها دنیا را ترک کرد. نگارش این کتاب با تکیه بر حقایق زندگی افراد مختلف آغاز شده است. اگر یک اصل برای شما غیرممکن و غیرواقعی باشد، مطمئناً اصل دیگر را با تمام وجود خواهید پذیرفت. به همین دلیل است که از شما میخواهیم در برابر مطالب مطرح شده در این کتاب کمی صبور باشید و تا اعلام نتیجة هر بخش تصمیمگیری نکنید. همة ما میدانیم که هر زندگی زیبایی و جذابیت خاص خود را دارد و فرصتهای گوناگونی برای یادگیری به انسان میدهد. اما ما قصد داشتیم نتایج حاصل از گفتههای افراد مورد آزمایش را در یک جمله خلاصه کنیم و به عنوان نتیجهی تحقیقاتی به همگان اعلام نمائیم. همچنین برای ثبت گفتههای افراد نام کوچک آنها را مد نظر قرار دادیم تا در مراحل بعدی آزمایشات بتوانیم دوباره از آنها استفاده کنیم. پس از شروع مصاحبات با جملات و ایدههای مختلفی رو به رو شدیم. افرادی که دارای شرایط زندگی متفاوتی بودند، اظهارات یکسانی داشتند و افرادی که دارای شرایط مشابهی بودند، ایدههای مختلف. اگر چه مطلب اصلی اظهارات آنها برای ما مهم بود (نه روش اظهار و نوع دیدگاه آنان نسبت به زندگی). برای سهولت در به خاطر سپردن جملات افراد، ما آنها را در فصل پایانی کتاب لیست کردیم و آن را با عنوان «بزرگترین رازهای زندگی» در یک جمله نامگذاری نمودیم. |